سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخه چرا ؟ چرا باید دندونهامونو داغون کنیم بعد هم بریم کلّی پول بدیم و درد بکشیم و گریه کنیم تا آقای دندون پزشک یه فکری برامون بکنه .

بی دندون

نمونه اش خود من ! آره خود خودم . اوضاع دندونام حسابی بی ریخت شده بود دور از جونم شده بودم مثل پیر زنها . هیچی نمی تونستم بخورم . مامانم از دکتر برام وقت گرفت و قرار شد ساعت 7:30 بعد از ظهر بریم مطلب دکتر. من و بابام نفهمیدیم چه جوری افطار کنیم و بدو بدو خودمونو برسونیم مطب دکتر .

وقتی روی صندلی مربوطه نشستم دکتر یک خروار اسپری بی حس کننده خالی کرد توی دهنم و بعد هم یک آمپول زد که احساس کردم لپم اندازه توپ فوتبال شده . با همه این کارها وقتی دکتر افتاده بود به جون دندونهام و مدام می گفت : ( بچه جان دهنتو وا کن ، واز تر ، واز تر ، نبندی ها ... ) درد بی چارم کرده بود. یواش یواش گریه می کردم که دکتر گفت : ( تو دیگه بزرگ شدی نباید گریه کنی ) .

دلم می خواست خود دکتر رو بندازم روی اون صندلی و همونطوری که گریه منو در آورد بیفتم به جونش آنوقت ببینم گریه اش در نمی یاد ؟

 

خوب شد ؟!

اما بعدش فکر کردم آخه این چه کاری بود که من نکردم؟ آره همین مسواک زدن ، همینو می گم . آخه مگه یک مسواک درست و حسابی زدن چقدر کار داره که ما بچه ها تنبلی می کنیم . اونوقت مجبور میشیم این همه بیچارگی بکشیم .خدائیش من که از این به بعد درست مسواک می زنم .

شما هم میل خودتونه می تونین مسواک نزنین تا دکتر مثل من گریه تونو دراره .

 

 

حالا خوبه !




تاریخ : جمعه 86/6/30 | 4:5 عصر | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر

عمو باغبون  از من پرسیده بودن که چرا اسم وبلاگم گل یا پوچه ؟

من هم برای ایشون و برای بقیه دوستام توضیح می دهم که چرا گل یا پوچ ؟

نه این که فکر کنید از تلویزیون یاد گرفتم ها  ! نه. بابام این ها از بچگی بازی میکردند بعد هم به من یاد دادن . اون موقع هنوز تلویزیون گل یا پوچ نداشت .

ببینین ، به نظر من آدمها گاهی یه حرفایی می زنند که کلی به درد می خوره . آدم ازشون یک چیزی یاد میگیره یا آروم میشه من به این حرفها می گم  ) .

بعضی ها هم روم به دیوار   فقط حرفهای بی خود می زنند . حرفهایی که هیچ خاصیتی نداره .

به قول چهارشنبه ( همون چهار شنبه که شنبه بهش میگه چهارشنبه   ) می دونی ؟!

این جور حرفهای بی سر و ته و بی خاصیت رو بهش می گم پوچ .

حرفهایی که آدم از سر و ته حرفاشون چیزی سر در نمیارد . چرا ؟! خوب واسه این که سر و ته درست و حسابی نداره دیگه .

حالا شما بگید اینایی که گفتم   بود یا  ؟




تاریخ : پنج شنبه 86/6/15 | 9:40 عصر | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر

دعای کمیل یعنی چی ؟ چرا شبهای جمعه باید بخونیم ؟ مگه توش چی نوشته ؟ من که فعلا خیلی سر ازش در نمی آرم ولی این شب جمعه خونه عموم اینها بزرگترها چسبیده بودند بهش و همینطور می خوندنش.

ما بچه ها که خیلی حالیمون نبود  ( البته به جز خواهر بزرگم و دختر عموم که خودشون از هول بازی تند تند دعاشون رو خوندند و به ما پیوستند ) تیز رفتیم پای کامپوتر    . اول بازیهای پسر عموم رو چک کردیم ببینیم چی داره ! می خواستیم بهترین بازی رو پیدا کنیم . پسر عموم گفت : بریم  کرمولک ( ببخشیدها اسمش بی ادبیه   ) بازی کنیم کرمولک یه بازی کامپیوتریه که اون داره بعد از یک بازی مفصل رفتیم سراغ کارتونها و گربه چکمه پوش را انتخاب کردیم که ببینیم اما هنوز نصفشو ندیده بودیم که گفتن بیاید شام بخورید .  شام کرفس پلو بود خواهر کوچیکه ام اصلا لب به غذا نزد .

بعد از غذا رفتیم و نشستیم پای بقیه کارتون . بعد از کارتون دوباره رفتیم سراغ کرمولکها و باهاشون بازی کردیم . خلاصه تا آخر شب چشمامون از کاسه در آمد   ( یکی نیست بگه خوب آخه مجبوری بچه جون ؟! ) .




تاریخ : جمعه 86/6/2 | 4:15 عصر | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر
.: Weblog Themes By BlackSkin :.