آخه چرا ؟ چرا باید دندونهامونو داغون کنیم بعد هم بریم کلّی پول بدیم و درد بکشیم و گریه کنیم تا آقای دندون پزشک یه فکری برامون بکنه .
نمونه اش خود من ! آره خود خودم . اوضاع دندونام حسابی بی ریخت شده بود دور از جونم شده بودم مثل پیر زنها . هیچی نمی تونستم بخورم . مامانم از دکتر برام وقت گرفت و قرار شد ساعت 7:30 بعد از ظهر بریم مطلب دکتر. من و بابام نفهمیدیم چه جوری افطار کنیم و بدو بدو خودمونو برسونیم مطب دکتر .
وقتی روی صندلی مربوطه نشستم دکتر یک خروار اسپری بی حس کننده خالی کرد توی دهنم و بعد هم یک آمپول زد که احساس کردم لپم اندازه توپ فوتبال شده . با همه این کارها وقتی دکتر افتاده بود به جون دندونهام و مدام می گفت : ( بچه جان دهنتو وا کن ، واز تر ، واز تر ، نبندی ها ... ) درد بی چارم کرده بود. یواش یواش گریه می کردم که دکتر گفت : ( تو دیگه بزرگ شدی نباید گریه کنی ) .
دلم می خواست خود دکتر رو بندازم روی اون صندلی و همونطوری که گریه منو در آورد بیفتم به جونش آنوقت ببینم گریه اش در نمی یاد ؟
اما بعدش فکر کردم آخه این چه کاری بود که من نکردم؟ آره همین مسواک زدن ، همینو می گم . آخه مگه یک مسواک درست و حسابی زدن چقدر کار داره که ما بچه ها تنبلی می کنیم . اونوقت مجبور میشیم این همه بیچارگی بکشیم .خدائیش من که از این به بعد درست مسواک می زنم .
شما هم میل خودتونه می تونین مسواک نزنین تا دکتر مثل من گریه تونو دراره .
عمو باغبون از من پرسیده بودن که چرا اسم وبلاگم گل یا پوچه ؟
من هم برای ایشون و برای بقیه دوستام توضیح می دهم که چرا گل یا پوچ ؟
نه این که فکر کنید از تلویزیون یاد گرفتم ها ! نه. بابام این ها از بچگی بازی میکردند بعد هم به من یاد دادن . اون موقع هنوز تلویزیون گل یا پوچ نداشت .
ببینین ، به نظر من آدمها گاهی یه حرفایی می زنند که کلی به درد می خوره . آدم ازشون یک چیزی یاد میگیره یا آروم میشه من به این حرفها می گم ( ) .
بعضی ها هم روم به دیوار فقط حرفهای بی خود می زنند . حرفهایی که هیچ خاصیتی نداره .
به قول چهارشنبه ( همون چهار شنبه که شنبه بهش میگه چهارشنبه ) می دونی ؟!
این جور حرفهای بی سر و ته و بی خاصیت رو بهش می گم پوچ .
حرفهایی که آدم از سر و ته حرفاشون چیزی سر در نمیارد . چرا ؟! خوب واسه این که سر و ته درست و حسابی نداره دیگه .
حالا شما بگید اینایی که گفتم بود یا ؟
دعای کمیل یعنی چی ؟ چرا شبهای جمعه باید بخونیم ؟ مگه توش چی نوشته ؟ من که فعلا خیلی سر ازش در نمی آرم ولی این شب جمعه خونه عموم اینها بزرگترها چسبیده بودند بهش و همینطور می خوندنش.
ما بچه ها که خیلی حالیمون نبود ( البته به جز خواهر بزرگم و دختر عموم که خودشون از هول بازی تند تند دعاشون رو خوندند و به ما پیوستند ) تیز رفتیم پای کامپوتر . اول بازیهای پسر عموم رو چک کردیم ببینیم چی داره ! می خواستیم بهترین بازی رو پیدا کنیم . پسر عموم گفت : بریم کرمولک ( ببخشیدها اسمش بی ادبیه ) بازی کنیم – کرمولک یه بازی کامپیوتریه که اون داره – بعد از یک بازی مفصل رفتیم سراغ کارتونها و گربه چکمه پوش را انتخاب کردیم که ببینیم اما هنوز نصفشو ندیده بودیم که گفتن بیاید شام بخورید . شام کرفس پلو بود خواهر کوچیکه ام اصلا لب به غذا نزد .
بعد از غذا رفتیم و نشستیم پای بقیه کارتون . بعد از کارتون دوباره رفتیم سراغ کرمولکها و باهاشون بازی کردیم . خلاصه تا آخر شب چشمامون از کاسه در آمد ( یکی نیست بگه خوب آخه مجبوری بچه جون ؟! ) .