روزهای که دلت پره کاری نداری کجاوچرا داری حرف می زنی فقط می دونی که باید اینقدر بگی تا خالی بشی.

حتی گاهی نیاز می دونی که از زمین زمان بنالی تاآروم بشی وگاهی دوست داری که یکی بیادوبشین کنارت وازبدبختی هاش بگه.

بگه نا توباخوت بگی که نه انگار ازمن بدبخت ترهم هست.حال وروز من از اون حال وروز هاست مه حتی اگه بهت بگن که کل ویلاهایی روکه توی شمال هست به نامت کردن،

یا اینکه بهت بگن 3000میلارد دلار بردی نمی تونه خوبش کنه.

ولی کافیه یکی بیادوبهت بگه...بگه توخیلی خوشبختی ...بگه که درست مادربزرگت دوباره حالش بدشده ودوباره نمی تونه نمی تونه چیزی بخوره وبهش نی وصل کردن تابتونه یه چیزی بخوره،

یاحتی سکته ی مغزی رورد کرده ودیگه نمی تونه چشمای زیباومهربونش روبازکنه ونمی تونه مثل بقیه ی مادربزرگ ها دست نوازش ومحبت روی سرت بکشه،

ولی برو خدا رو شکر کن که بازم توی این وضع ولی بهترازبعضی از مادربزرگ های دیگه هست،ومهم ترازهزچیزی تو اونو داریش.

گاهی باخودم میگم خوب تو که همه ی این هارو می دونی پس دیگه چرا داری از دیگران می خوای که بهت بگن؟

تاحلاشده شکسته شدن پدرقهرمانتون رو ببینید؟

نه مطمئنم که هیچ پدری نمی گذاره بچه ش شکسته شدنش روببینه.

تاحالا شده موج امیدواری روتوی چشمای پدرتون ببینید وفقط بایک تماس موج های  امیدواری تبدل بشه به کوه غم وماتم.

کوهی که حتی بالبخند دخترهاش هم نمی شکنه.کوهی که فقط باشنیدن خبرهای خوب زندگیش خورد می شه.

کوهی که بادیدن چشمای محبت آمیزومهربان مادرش می شکه.

تا حالاشده بادیدن عکس مادربزرگ دیگران گریه کنید؟

یکی از دوستام توی دبستان مادربزرگش رو از دست داده بود،تامااز مادربزرگ هامون حرف می زدیم گریه می کردو زودازکلاس می زدبیرون،اون موقع باورم نمی شدکه گریه هاش راست باشه ولی حالا...

خدایا من ناسپاس نیستم.نمی خوام توی کارت چون وچرابیارم چون که می دونم برای همه ی بنده هات حتی اون بنده بده وگنه کارت هم بهترین هارومی خوای.

ولی برای چی باید شاهد شکستن پدرم باشم؟

برای چی باید شاهد ذره ذره آب شدن مادربزگم باشم؟

حالا حال دوستم رو باوجودمادربزرگ مهربونم درک می کنم...

حالا تا یه مادربزرگی رومی بینم که داره بانوه هاش بازی می کنه بدون اختیار اشکام سرازیرمیشه.

دلم واسه ی قصه گفتن هاش تنگ شده.

برای اینکه دوباره بشینم کنارش وباگفتن احکام دینی دینم رو کامل کنه.

برای این که دوباره مثل9سالگیم برام مقنه بدوزه وسرم کنه بعد من ببوسمش  کنارش وایسم وبا مقنه ایی که برام دوخته نماز بخونم.

دلم خیلی پره...اون قدری که اگه کل عمرم روبذارم صرف نوشتن آرزوهام بازم خالی نمی شم.

دلم می خوادیکباردیگه بیاد تو خونه وچراغ هارو روشن کنیم تابه همه بگیم که مامان بزرگ ما سلامته ومثل بقیه ی مادربزرگازندگی می کنه.وبرامون غذادرست می کنه و.... .

دوست دارم مثل سال هاپیش شیطنت کنم ومامان بزرگم بخشش.

دوست دارم دست بزنم به زنجیر که ازپنکه سقفی آویزان شده بعد مامان بزرگم به من بگه:دست نزن مادر خطر داره یهو میفته روت یه چیزیت میشه.

دوست دارم مثل وقتی که2سالم بودازنرده های خونه آویزان می شدم ومی گفتم :مامان بدرگه آداس داری؟،بعد یا صدای مهربون ولحن دلسوزش بگه آره عزیزم بیاپایین بهت بدم.سالم وسرحال باشه.

دوست دارم بازم خودش تنهابیادقم.دیگه نیازی به ویلچر وپرستار نباشه.

بزرگترین آرزوم اینکه روی دوتا پای خودش باشه.روشون بدو.روشون راه بره.

دعا کنید حالش خوب بشه ودکتزا تاخیص بکننش.

آخه آرزوداره یکباره دیگه بره مشهد.

حیف  نیست که کلاس های قرآنش رو طعتیل کردن به خاطراینکه مامانبزرگ سالم دیروز من الان توی Icuپیش بیمارهای دیگه خوابیده.

0لی فرقش اینکه اون حتی نمی تونه چشمای قشنگش روبازکنه.

مامان بزرگه ی عزیزم!به خداتنها آرزوی من سلامتی شماست.حاضرم بازم خطاکنم وشما بهم اخطاربدید ولی پیش من باشیدنه توی بیمارستان زیرکلی دستگاه بی روح وبی احساس.

خدایااگه حالش خوب بشه قول میدم دیگه کمترازت چیزی بخوام.

فقط توروجون من یکی بهم بگه که دیگه شکستن پدرمو نمی بینم.

دیگه مادربزرگ مثل ماهم رو روی تخت بیمارستان نمی بینم.

دیگه اونو روی ویلچر نمی بینم.

روی دوتاپای خودش راه میره.بدون هیچ کمکی.

خدایا گفتی هرچی بخواید بهتون میدم اگه به صلاحتون باشه.

صلاح این خاندان اینکه ستونش پایداربمونه.

خداجونم ستون این خانواده رو پایدارنگهش دار.

خدایا توستون خانواده ی مارو پایدارنگه داغرمن قول می دم که دیگه هیچی هیچیه هیچی ازت نخوام.

خدایاستونم روبرام نگه دارش.

نوه بدون مادربزرگ که دیگه نوه نیست.

ازم نگیرش.بذارنوه بمونم.بذارنوه بمونم وبهش خدمت کنم.

خدایا حالش روخوب کن تا یه باردیگه بتونم دستای قهرمان، قهرمان زندگیم رو.ببوسم وخاک کف پاشو توتیای چشمم کنم.

توتنها تکیه گاهی برای بندگان بی تکیه گاهت.

ای تنها معبودوتنها امیدم.امید یک خاندان روازشون نگیر.

بهمون ببخشش تادوباره باهاش باشیم.

بذارایندفعه خیلی خیلی بیش تر ازقبل قدربودنش رو بدونیم.

خدایا امیدم به تو یکتا معبود نازنینم هست.

ازدرخونه ت دست خالی برنگردونم.

بهم ببخشش.

ای تنها امیدم!نذار ازدرخونه ت دست خالی ونا امید برگردم.

ای بهترینم!بهترین فرشته ی زمین روبرام نگه دار.

ولی بازم  می گم راضیم به رضای خودت.

یاحق.




تاریخ : یکشنبه 92/4/30 | 5:33 عصر | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر
.: Weblog Themes By BlackSkin :.