هو القادر
یکی از روزای آخر بود که رفتیم ناهارمون رو کنا آب بخوریم.بگذریم که نون ناهارمون رو جا گذاشته بودیم وناهار هم کم داشتیم .
همون کنار آب یه رستوران بود که روی شیشه اش نوشته بود:نیمرو ، املت ، پیتزا ، همبرگر.
بابا و مامان رفتن که یه ساندویچی چیزی بگیرن تاماها که سیر نشده بودیم بخوریم.
ولی خوب فروشنده گفت چون هیچ کسی نمیاد غذا بخره ما هم فقط نیمرو داریم و املت،
تازه شما هم اولین مشتری ما هستید.
تخم مرغم پرسی 4 تومان میداد و ما هم برای اولین بار بود که یه املت(املت که نه تخم مرغ و رب) 8 هزار تومانی خوردیم اونم کنار دریا.
اون دوپرس در واقع دوتا تخم مرغ رو هم بین پنج نفر +یک (مامانی جونم) تقسیم کردیم.
ناهار و خوردیم وبعد از چایی خوردن و البته جمع کردن صدف توسط خواهر کوچولوم وسایل جمع کردیم که بریم.
زینب سادات (خواهر بزرگم)رو به همراه چندتا وسیله فرستادیم که با مامانیم برن سمت ماشین.
که در این فی ما بین یک خانم جوانی مدام جیغ میکشید وکسی رو به نام محسن صدا میکرد.
بلا فاصله بعدش با قایق ویه نفر هم باجت اسکی رفت دنبال آقا محسن.
(خواهر بزرگه ی من یه دوره امدادگری رفته ولی هنوز خانم امدادگرمون کارت نداره)
خلاصه بعد از کلی گشتن قایق و غریق نجاتا با آقا محسن برمیگردن ولی متاسفانه...
آقا محسن رو میذارن توی ساحل و خواهر منم که از قبل داشته خانم ایشون رو دلداری میداده
،وبا چادرش که تقربا از ماسه ها یادگاری برمیداشت،
به سربازی که اونجا بوده میگه:من یه امدادگرم.
سربازهم آقایون میزنه کنار و میگه خانم دکتر اومده وهمه میرن کنار.
خانم آقا محسنم با شنیدن این خبر آروم میشه.
خواهر جونم هم از آقایی که انگار از فامیلای مصدوم بودند و سی پی آر هم بلد بودند خواست که بعد از سی پی آر تنفس مصنوعی به مصدوم بدند.
بگذریم که این وسطا آقایی شکم بیمار رو فشار میداد
وخواهرجونم از ترس اینکه روده ومعده ی طرف بیرون نیاد سرشون دادمیزنه که :من یه امدادگرم تو کار من مداخله نکنید
آقای دخالتکارم رفت یه گوشه و تاآخرش هیچی نگفت
چون میخوام سرتون رو در نیارم وقسمت های ...نگم که حالتون نامساعد بشه کوتاه ترش میکنم.
خلاصه اورژانسم به سرعت خودش رو میرسونه وخواهرجونی خودم به عنوان امدادگر گزارش کار میده.
خواهر جونم:هوشیاری صفر و سی پی آى هم انجام شده ولی سطح هوشیاری هنوز تغییر نکرده.
تکنسین های اورژانس هم ادامه دهنده ی کار خواهر گلممیشن.
بعد برای دادن شوک الکتریکی مصدوم رو به ماشین منتقل کردن.
شوک اونقدر شدت داشت که ماشین بالا و پایین می شد.
ولی خوب با تمام تلاش های خواهر جونم آخرین خبر فوت غریق بود.
و یک چیز تعجب آور این بود که:یک آقای شمالی با لهجه ی شما لی شون بالا سر مصدوم
که در حال سی پی آر شدن بود مدام میگفتن:از بس که خورد.
یعنی چی واقعا؟!.
و یک نکته مصودم بر اثر غذا خوردن زیاد خفه شدن و فوت کردن نه بر اثر غرق شدن در آب
ویک نکته فقط به خاطر وجود لباس تونستن مصدوم رو پیدا و از آب در بیارن
اگرهم که نهبرای شادی روحشون یک فاتحه و صلوات میفرستیم.
ولی خوب همیشه به خواست واراده و یا حتی معجزه ی الهی امیدی هست
کار خدا هستش دیگه یهو دیدید ایشاالله ایشون توی بیمارستان و یا در بین راه به آغوش خانوادشون برگشته باشن.
و الیته لازم به گفتن یه آفرین و دستت درد نکنه هست برای خواهر جون خودم که همه ی تلاشش روکرد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ /الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ/الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ/مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ/إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ/اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ/ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ/غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
یاحق